دل نوشته ی زندگی من
دلم شدید گرفته
...نزدیک ظهر بود که شماره ی صاحب خونه مون رو گوشی ام افتاد..یه باره گفتم یا ابوالفضل...صدام به لرزش افتاده بود...بعد از احوال پرسی گفت : یه خانه واستون پیدا کردم امروز ساعت شش اونجا باشید..انگار هیچی نمیشنیدم....گفتم چی؟کجا؟...دنیا رو سرم خراب شد..هنوز از ذوق شوقی که قرار دوباره با من تمدید کنه نمیگذشت ...اما...خدایاااا پناهم باش...خدای من...میدونم تو همهیشه هستی...خداااااا میدونم که هیچ وقت تنهام نمیزاری؟....خودم بغل کردم و رو صندلی ام ولو شدم....اشکم در حال سقوطهههه....![]()
اما لالههه تا وقتی خدا رو داری چراااا؟ناراحتی ؟چراااا؟میدونی اصلا باور داری که خدا واست بهترین رو نگه داشته...بخند لاله..چطور بخندم؟ لاله اینو بهم جواب بده ایا خدا مرده ؟؟؟؟جواب بده؟؟؟؟ نه نمرده ..!سرم پایین انداختم...لاله تا امروز خدا همیشه واست یه راه باز کرده بقیه مسیر هم هموار می کنه...غیر از این نیست...گریه کن، داد بزن، اشک بریز غصه بخور اما هیچ وقت نا امید نشووووو هیچ وقتتت نا امید نشووو...دلت ببند به خدااا ...خداااااا...کجاییی؟دلم می خواد گریه کنم ...لالههه من کنارتم...کی بهتر از خودت بببین منو من کنارتم...وسایلت توی یه خونه ی جدید با یه عالمه وسایل جدید جا میشه...لاله ؟جانممم...سرت بلند کن و خدا رو شکر کن...زندگی جریان خودش رو دارهههه...خدا صدای دلت رو میشنوه...ازش بخواه...زیاد بخواه...لاله ؟خدا بهترین خدای دنیاست..خدای تو با بقیه خداها فرق داره...تا امروز گلچنین کرده تا امروز خودش انتخاب کرده...باور کن بازم خودش انتخاب می کنه...مشکل رو به خدا بگو و بشین و نگاه کن...به همین راحتی...خدای تو خیلی بزرگه.
خدایا سپاس گزارم...خدایا مرسی...
خلاصه و قسمت های جذاب و زیبای کتاب های خوانده شده