تا زمانی که به گذشته‌ی احساست سفر نکنی، و ریشه‌های غرورت را، در خاک زمان پیدا نکنی تا لحظه‌ای که نپرسی، آگاهی‌ات از کجا شکفته است و چرا واکنش‌هایت، چون موجی به صخره‌ها می‌کوبد ناسازگاری‌های ذهن، آرام آرام، به رودخانه‌ی روابطت نفوذ خواهند کرد هر حرف، شکافی خواهد شد هر نگاه، غباری بر آینه‌ی دل باید به درون رفت، در آن باغ کهنه، زیر سایه‌ی خاطره‌ها نشست و پرسید: چگونه می‌توان از گذشته عبور کرد، بی‌آنکه گم شد؟ چگونه می‌توان آگاهی را، چون بادی سبک، در جان پذیرفت؟

متن #ایمان_ابریشمچی